محمّد شفاعت

دانشجوی رشته برنامه ریزی شهری دانشگاه شیراز:

این روزها شاید صحبت از بافت های شهری با ارزش تاریخی- فرهنگی و نگرانی از اضمحلال و تخریب های پی در پی آن ها، نه فقط به امری عادی  تبدیل شده باشد؛ بلکه برای دلسوزان واقعی ارزش های نهفته در جسم و جان این بافت ها، به مثابه سوهان روحی است که روز به روز موجبات پریشان خاطری آنان راسبب می گردد.

بر همگان آشکار است که شروع به تخریبات گسترده و بی ضابطه در بافت های تاریخی شهرهای ایران، غالباً از شروع حکومت پهلوی بوده است؛ رضاخان که سودای غربی مآب شدن را در سر داشت، به مثابه تخریبات گسترده شهر قدیم پاریس، به همان سبک و سیاق و با بهانه زدودن معضلات اجتماعی و فرسودگی کالبدی، شروع به تخریب بافت های تاریخی و ارزشمند شهرهای ایرانی نمود؛ تخریبی که با حذف برج و باروهای شهرها شروع شد و با خیابان کشی های عمود برهم و توسعه های بدون جهت ادامه یافت. اصطلاحی که به این اقدامات داده اند این است که شهرها در این دوره به صلیب کشیده شدند و بافت های مسکونی تاریخی از هم گسستند.

در ادامه این تجریبات بود که انقلاب اسلامی مردم ایران به پیروزی رسید؛ تغییری بنیادین در پارادایم حکومت سیاسی ایران رخ داد که بارقه های امیدرا برای شروع تحولات مبتنی بر ارزش های ایرانی- اسلامی در تمامی زمینه ها و از جمله معماری و شهرسازی روشن نمود. حتی این موضوع با تشکیل شوراهای اسلامی شهرها تقویت گردید تا با اتکا به نوعی حکومت محلی در دسترس و مردمی، شهرها چه در توسعه های جدید و چه در بافت های قدیمی و تاریخی، به نوعی تداعی کننده و جلوه گر ارزش های مردم مسلمان سرزمین ایران باشند.اما اتفاقی که متأسفانه تا الآن یعنی دهه چهارم انقلاب اسلامی با آن مواجه هستیم، نه تنها ادامه اضمحلال بافت های با ارزش تاریخی و فرهنگی شهرهایمان هستند، بلکه در توسعه های جدید شهری نیز چیزی به نام شهر و معماری ای که تجلی گر فرهنگ ایرانی و اسلامی باشد قابل مشاهده نیست.

البته نباید از حق گذشت که در این مدت تلاش های ارزنده ای از سوی مدیریت شهری(شورای اسلامی شهر و شهرداری ها) برای حفظ میراث کهن شهری صورت گرفته است ولی به نظر می رسد که به دلیل فقر نظری حاکم بر جامعه عام و خاص ایران در زمینه شهرسازی و معماری بومی، تلاش های صورت گرفته برای خارج ساختن بافت های شهری تاریخی از شرایط وخیم فروسودگی اجتماعی، اقتصادی و کالبدی چندان مؤثر نبوده است(که اگر غیر از این بود ما الآن باید شاهد رونق حیات در این بافت های شهری می بودیم)؛ چراکه معمولاً نگاه به احیاءِ این گونه از بافت های شهری دارای جامعیت نبوده و غالباً به صورت تعریف پروژه هایی منفک از کل بافت و منطقه شهری پیرامون آن می باشد،و بیشتر هم نگاهی فیزیکی به بافت دارد تا اینکه بخواهد از یک پشتوانه نظریاتی برخوردار باشد. در ادامه به یکی از این نمونه ها که مربوط به جدیدترین اقدام احیاء بافت شهری تاریخی در شهر شیراز می باشد نظر می کنیم. نام این پروژه «مجموعه زندیه شیراز» است که در فضای مضمحل مجاور مجموعه زندیه برای طراحی به مسابقه گذاشته شده است.

اگرچه اقدام به تعریف پروژه ای که نشان از دغدغه احیاء و باززنده سازی فضاهای تاریخی، مثل مجموعه زندیه دارد، شایسته تقدیر است؛ اما به مسابقه گذاشتن طراحی مجموعه چندعملکردی در مساحتی بالغ بر 8 هکتار در قلب یک بافت شهری با قدمت بیش از هزار سال، نمی تواند صرفاً متکی بر نظر یک شورای سیاست گذاری سه نفره شامل مدیرعامل شرکت مادرتخصصی عمران و بهسازی شهری ایران، شهردار شیراز و معاونت سازمان میراث فرهنگی، گردشگری وصنایع دستی (برگرفته از سایت معمارنیوز) باشد. اگر مسئولین تصمیم گیرنده پروژه، در ایده پردازی خویش جهت برگزاری مسابقه طراحی مجموعه بین شرکت های معمار و شهرساز، از تجربیات مثبت کشورهای موفق در پروژه های احیاء فضاهای تاریخی استفاده کرده اند، باید طرف دیگر قضیه و تجارب این کشورها را در نظرخواهی از مردم و جلب مشارکت همه جانبه(و نه صرفاً اقتصادی و مالی) شهروندانی که از پروژه متأثر می شوند نیز ببینند؛ برای مثال در همین مسابقه طراحی مجموعه چند عملکردی زندیه تا چه میزان نظر و مشورت ساکنین محلات اطراف و کسبه محترم بازار تاریخی وکیل و سایر خرده فروشی ها اخذ شده است تا به یک نیازسنجی واقعی دست پیدا نمود؟ از طرف دیگر به نظر می رسد که بازهم در بخشی از فضای رها شده از بافتی با ارزش تاریخی، یک سری کاربری های کلیشه ای مثل تجاری، اقامتی، تفریحی، ورزشی، فرهنگی، مذهبی، فضای سبز و باز و … قرار است مکان یابی و طراحی گردند (برگرفته از سایت معمارنیوز). درست است که یکی از اهداف شهر شیراز، افزایش آمار گردشگر می باشد؛ اما آیا مسئولین شهری برای قرار دادن این هدف در راستای نقش اصلی شهر شیراز که همان سومین حرم اهل بیت(ع) است، عملکردهای این پروژه را به نوعی هدفمند تعریف کرده اند؟ آیا ارتباط نرم افزاری و سخت افزاری بین سومین حرم اهل بیت(ع) و گردشگر و بازدیدکننده ای که به این بافت تاریخی واجد هویت و ارزش می آید، برقرار نموده اند؟.

نه تنها مسئولین در سطوح عالی کشور و سطوح میانی و خرد شهری که با موضوعات شهرسازی و معماری در ارتباط اند، باید این موضوع را درک نمایند که در جهت نیل به نقطه مطلوب لازم است که دارای یک تفاهم فکری و وحدت رویه در بافت شهری تاریخی ای مثل شیراز بود؛ بلکه مردم و ساکنین اینگونه بافت ها و حتی کل شهر را نیز باید با طرق مختلف به این ادراک رسانید. اینکه نقشِ کلان، برای شهر با اصالت و هویتی مثل شیراز، سیر به سوی بدل شدن به سومین حرم اهل بیت(ع) انتخاب و تعریف می گردد، دیگر چه معنایی دارد که هسته اصلی زیارتی شهر با هسته اصلی توریستی و سیاحتی شهر از هم جدا و منفک باشند؟ مگر امکان برقراری رابطه فضایی بین گردشگر ناظر و گردشگر زائر وجود ندارد؟

بنابراین به نظر می رسد که در وهله نخست با یک نگاه کلان مورد اتفاق نظر، مسئولین و دست اندرکاران شهری باید از خویش سؤال نمایند که نقش سومین حرم اهل بیت(ع) در مقیاس های مختلف محله، شهر و منطقه چیست و الزامات نقش آفرینی بهینه کدام است و حالا چگونه می توان از فرصت بستر گردشگری برای نیل به سمت آن نقش والا و مبارک استفاده نمود.