ما و غرب زدگی

از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند!

………………………………………………………………………………………………………………………………

محسن باقری

شب افتتاح مجتمع تجاری خلیج فارس که نورِ نور افشانی و صدای شادمانی و دست‌افشانی حاضرین، عابرینی چون من را نیز مستفیض می‌کرد، ناخودآگاه سخن مرحوم آل احمد در خاطرم آمد: «من نعش آن بزرگوار (مرحوم شیخ فضل الله نوری) را بر سر دار، همچون بیرقی می­دانم که به علامت استیلای غرب­ زدگی، پس از دویست سال کشمکش، بر بام سرای این مملکت افراشته شد و اکنون در لوای این پرچم، ما شبیه به قومی از خود بیگانه‌ایم در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعاتمان و خطرناک­تر از همه در فرهنگمان، فرنگی­‌مآب می‌پروریم و فرنگی‌مآب راه حل هر مشکلی را می­‌جوئیم

گرد نعش شیخ شهید نیز موسیقی نواختند و کف زدند. آن روز که شیخ را بر دار کردند، می‌پنداشتند که کشمکش دویست ساله پایان پذیرفته و با استیلای غرب‌زدگان، عصر تفوق بی چون و چرای غرب آغاز گردیده است. اما پس از حدود ۶۰ سال از آن واقعه، سیدی از سلاله پاک عترت ظهور کرد . گویی تاریخ انبیاست که تکرار می شود. مصلحی پس از دیگری. اما این بار قلب‌های منقلب به نفس مسیحایی وی، معتصم به حبل الهی بر فرعون زمان شوریدند، نه آنکه بر گرد نعشش پای کوبند.

از دَمِ وی قومی ظهور کرد که در عصر طاغوت غرب، بار دیگر رجوع به کتاب خدا و سنت رسولش داشت و نوید بخش ظهور عصر رجعت انسان زمینی به اقطار سماوات. اما هنوز ندای موسی در یادها بود و هنوز هارونِ موسی در میان، که سامریان با تأسی از طواغیتی که پیشوای خود ساخته‌اند، بار دیگر از کنج‌ها و زاویه‌ها بیرون خزیدند و این‌بار در معابد جدید گوساله شان را جای دادند. این‌بار زرسالاران، جان های رها شده از اسارت طاغوت را بدین معابد جدید و بندگی خویش خواندند. این منادیان بردگی جدید، حریصِ بر استیلای اتمِّ بر بشر، از هیچ سحر و مکری دریغ نمی‌ورزند و از بدایع سحرشان این است که انسانِ اسیر خود را آزاد می‌پندارد. جنود ایشان نیز مسحور همین سحر، در پی آبادانی همین معابدند و بر همین قبله نماز می گزارند.

در این میان جهل و علم، سهو و عمد، علی‌السویه است. چرا که هر دو گروه بر یک سبیل می‌پویند و چه بسا جاهلان، خطیر‌ترند. چرا که متعبدانه به طاعت شیطان مشغولند. چنان اسیر سحر سامری، غرب را پیشوای خود ساخته اند که صلات و نسک و حیات و مماتشات در بند غرب است و فرنگی‌مآب راه حل هر مشکلی را می­‌جویند!.

کاش غرب را نیز درست فهم می‌کردند. غرب‌زدگی! چه لفظ بدیع و درخوری! پسوندِ زدگی آن از آن روست که غرب‌زده‎ها هیچ‌گاه به کُنهِ غرب پی نبرده‌اند و هیچ‌گاه به شناخت دقیق و عمیق غرب دست نیافته‌اند و اکنون نیز با ترقی معکوس، میلِ به پا بوس کرده‌اند. در روزگاری پاریس و لندن و نیویورک را قبلۀ خویش ساخته بودند و امروزه سنگاپور و کوالالامپور و سئول و اخیرا هم دبی و استانبول! آن هم ناقص و سطحی و شلخته. سطح علم ایشان به غرب و توسعه بر مدار غرب چنان است که میزان استحقاق شهرها را به تعداد طبقات و ارتفاع ابنیه‎هایشان می سنجند.

کاش لااقل بر طریق پیشوایان خود، میزان مصرف سرانه را معیار توسعه یافتگی می‌پنداشتند و برای ارتقا سطح رفاه عمومی چاره‌اندیشی می کردند. هراسِ ناشی از سوء‌برداشت از عبارت اخیر و دوباره آسمان به ریسمان بافتن که “مال ها و سیتی‌سنترها موجب رونق اقتصادی و افزایش رفاه عمومی خواهد شد”، به حذف آن ترغیبم می‌کند. اما در دوره‌ای که معماری اسلامی به برج‌های مرتفع الصاق می‌گردد و مدیریت جهادی و اقتصاد مقاومتی به تجاری سازی، از این هراس‌ها فراوان است و گریزی از آن نیست. یا باید خاموش بود و نظاره‌گر استیلای مجدد غرب بود؛ یا اینکه این هراس‌ها را به جان خرید. کاش ما را نیز همچون آن شیخِ شهید بر دار می‌کردند و گرداگردمان رقص و پایکوبی که “مخالفین پیشرفت این مملکت” را از میان برداشته‌ایم، اما با این آسمان ریسمان به هم بافتن ها مردم را نمی‌فریفتند.